یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذ

‌یکبار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد. لبخندی زد و گفت:
موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم.
دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می کردند برداشتم.
دست از جنگیدن با خانواده همسرم کشیدم.

دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم،
سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم.
دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره من اشتباه می کند.



👇🍃👇

🪶❄️
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
دیدگاه ها (۱)

#چون طُ دختری!🙂💔👇🍃👇🪶❄️✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐

صبر داشته باشیه روز همه دیر خوابیدنا ،زود بیدار شدنا، تلاش ک...

« اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیره و اگهلیاقتِ بیشتر از اونو د...

من ياد گرفتم که به جای ناراحت بودن، توضیح دادن، دلیل آوردن و...

تکپارتی درخواستی ادامه همون تک پارتی قبلی هست که به درخواست ...

# عنوان: اذیت‌های شیرینیادم می‌آید روزهای اول دبیو، وقتی در ...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط