نمی دانم چه حکمتی ست
نمی دانمـ چه حکمتی ستـ ؛
هر چقدر زمانه سختـ تر می گیرد ؛
من دلبسته تر می شومـ به شبـ و بیداری و سکوتـ و تنهایی !
گاهی به رسمِـ اصالتِ از یاد رفته ،
شمعی روشن می کنمـ و زیرِ نورِ غریبانه اش ،
کتاب می خوانمـ و به دنیایِ دیگری می رومـ .
دنیایِ قشنگی که ناجیِ این روزهایِ من استـ ،
دنیایی که هیچ چیز در آن ، غیرِ ممکن نیستـ !
مگر می شود شبـ را دوستـ نداشتـ ؟!
وقتی تمامِـ دغدغه ها خوابیده اند ،
وقتی آدمـ فراموش می کند
کجایِ جهان ایستاده و چقدر غمگین استـ ...
هر چقدر زمانه سختـ تر می گیرد ؛
من دلبسته تر می شومـ به شبـ و بیداری و سکوتـ و تنهایی !
گاهی به رسمِـ اصالتِ از یاد رفته ،
شمعی روشن می کنمـ و زیرِ نورِ غریبانه اش ،
کتاب می خوانمـ و به دنیایِ دیگری می رومـ .
دنیایِ قشنگی که ناجیِ این روزهایِ من استـ ،
دنیایی که هیچ چیز در آن ، غیرِ ممکن نیستـ !
مگر می شود شبـ را دوستـ نداشتـ ؟!
وقتی تمامِـ دغدغه ها خوابیده اند ،
وقتی آدمـ فراموش می کند
کجایِ جهان ایستاده و چقدر غمگین استـ ...
- ۲.۰k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط