پارت 29

و با قدرت پرتش کردیم بیرون...
عمه قلنج دستش رو شکست و گفت : بریم سراغ اون ع*و*ض*ی چشم سفید

- ولی اون چشاش عسلی بود

- به هر حال منظور من چیز دیگه ایه

وقتی به در اتاق خدمه رسیدیم پدربزرگ گفت : برید کنار

و هول داد و در باز شد.

- نامرد فرار کرده.... این چیه پشت در؟... اوه خدای من این همون... ماریا هست

- نگاه کن لباس خودش هم تنش نیست پس یعنی...

- اونو بیهوش کرده و لباساش رو پوشیده

دست گذاشتم رو ی نبضش

خشکم زده بود... ولی هیجان داشتم

- چیشده؟

- اون مرده

عمه با نگرانی جلو اومد : برید کنار

- عمه ما دیگه بچه نیستیم این بهترین فرصت برای استنتاجه... مگه نه آقا مارتین

- البته

عمه چشمش خورد به دست اون خدمه بر اثر فشار ما به در استخوان دستش از گوشتش زده بود بیرون

در حالی که منو و مارتین ذوق کرده بودیم الکس و جولیا نگاه حال بهم زنی به جنازه کردن

- از اونجایی که هنوز بو نگرفته...

- پس معلومه تازه کشته شده

- بسه!

- همین الان برید بشینید سرجاتون

- اما آخه عمه...

- حالا


- ولی خدایی خیلی بد زدیم دستشو داغون کردیما



#کیدراما#موسیقی#وایب#دشی#وینچنزو#شرلوک #هلمز#کتاب#رمان#جنایی
دیدگاه ها (۰)

وینچنزو ...

وینچنزو ...

تنها وایبی که تو همه حالتی منو اروم میکنه ....

پارت 28

_last night, most recognition_

پشیمونی..پارت ۱۸ویو نویسندهجنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_177سمتم خیز برداشتو من م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط