ما متفاوتیم
p¹⁷
اول اسالید ها رو چک کنین بعدش بخونین
چند روزی گذشت و ات به غار رفت
ات. اینا رو بپوش
ج. چرا
ات. یادته بهت چی گفتم
ازدواج باید بکنی با من
ج. من باهات ازدواج نمیکنم
ات. این چیزی نیس که تو بخوای یا نه
میگم انجام میدی
حالا هم بپوشش و بیا بیرون باید به حضور پدرم بریم
ات رفت بیرون و جیمین لباس پوشید و داخل لباسش پشت کمرش خنجری که با خودش اورده بود رو
گذاشت و از غار در اومد
با ات سمت سالن اصلی رفتن و ات از دیر دیگه همراه پری های دیگه وارد شد
و جیمین تنهایی از یه در دیگه
پ. و بالاخره دامادمم اوردی
ات. بله
پ. تو اول انتقام مادرت از انسان ها رو گرفتی و بعدش
دامادی که از نسل انسان ها باشه رو پیدا کردی
من با تو افتخار میکنم و
این نماد قدرت حکم رانی بر قلمرو پریان رو به تو میدم
بیاد
اتاو جیمین جلو اومدن و
پدرش دستاشو یه جا گذاشت
(فیلمشو میزارم ببینین)
بیاید وقت ازدواج شما دوتا فرا رسیده بریم
جیمین با نماد قلمرو پریا همراه پدر ات رفت و ات هم جدا از اوناها قرار بود بیاد
جیمین کنار پدر ات وایساده بود و از دریا یک تور سفید رنگ به پایین معلق مونده بود
ات همراه ندیمه هاش از اتاقش در اومد و سمت تور توی آب وقتی میرفت تنها به سمتش رفت ات تور را به سر گرفت و اروم اروم سمت پدرش و جیمین داشت حرکت میکرد
ج. ات همونجا وایسا
ات سرجاش با نگاهی سوالی وایساد
پ. چی شده
ج. شما ها همگی دست به یکی کردین و انتقامتون از انسان ها گرفتین و حالا من نوبتم رسیده که انتقاممو بگیرم
جیمین نماد قلمرو پریان رو به دیواره ی کاخ کوبید و کوره معلق مونده در سره اش شکست و نوری از اون کره در اومد و تموم پریانی که داخل قصر بودن
رو به نابودیت شدی
و جیمین خنجرشو از پشتش در آورد فرو کرد به قلب پدر ات
و پدر ات قدرت وجودیشو از اون کره میگرفت تا زنده بمونه حتما که وقتش خیلی وقت بود که تموم شده بود ولی
جیمین همه چیزشو داده بود و خودش مونده بود و اتم الان همه چیزشو داده بود و خودش مونده بود
ات. تو اصلا حالیته که چیکار کردییی
ج. اره کاری که تو کردی رو کردم
حالا احساساتی که من تجربه کردم رو تو هم تجربه میکنی ببین چقدر لذت داره و چقدر غمانگیزه که نتونی حتی برای عزیز هات غمگین بشی و تو باعث و بانیع همه چیز شدی
اول اسالید ها رو چک کنین بعدش بخونین
چند روزی گذشت و ات به غار رفت
ات. اینا رو بپوش
ج. چرا
ات. یادته بهت چی گفتم
ازدواج باید بکنی با من
ج. من باهات ازدواج نمیکنم
ات. این چیزی نیس که تو بخوای یا نه
میگم انجام میدی
حالا هم بپوشش و بیا بیرون باید به حضور پدرم بریم
ات رفت بیرون و جیمین لباس پوشید و داخل لباسش پشت کمرش خنجری که با خودش اورده بود رو
گذاشت و از غار در اومد
با ات سمت سالن اصلی رفتن و ات از دیر دیگه همراه پری های دیگه وارد شد
و جیمین تنهایی از یه در دیگه
پ. و بالاخره دامادمم اوردی
ات. بله
پ. تو اول انتقام مادرت از انسان ها رو گرفتی و بعدش
دامادی که از نسل انسان ها باشه رو پیدا کردی
من با تو افتخار میکنم و
این نماد قدرت حکم رانی بر قلمرو پریان رو به تو میدم
بیاد
اتاو جیمین جلو اومدن و
پدرش دستاشو یه جا گذاشت
(فیلمشو میزارم ببینین)
بیاید وقت ازدواج شما دوتا فرا رسیده بریم
جیمین با نماد قلمرو پریا همراه پدر ات رفت و ات هم جدا از اوناها قرار بود بیاد
جیمین کنار پدر ات وایساده بود و از دریا یک تور سفید رنگ به پایین معلق مونده بود
ات همراه ندیمه هاش از اتاقش در اومد و سمت تور توی آب وقتی میرفت تنها به سمتش رفت ات تور را به سر گرفت و اروم اروم سمت پدرش و جیمین داشت حرکت میکرد
ج. ات همونجا وایسا
ات سرجاش با نگاهی سوالی وایساد
پ. چی شده
ج. شما ها همگی دست به یکی کردین و انتقامتون از انسان ها گرفتین و حالا من نوبتم رسیده که انتقاممو بگیرم
جیمین نماد قلمرو پریان رو به دیواره ی کاخ کوبید و کوره معلق مونده در سره اش شکست و نوری از اون کره در اومد و تموم پریانی که داخل قصر بودن
رو به نابودیت شدی
و جیمین خنجرشو از پشتش در آورد فرو کرد به قلب پدر ات
و پدر ات قدرت وجودیشو از اون کره میگرفت تا زنده بمونه حتما که وقتش خیلی وقت بود که تموم شده بود ولی
جیمین همه چیزشو داده بود و خودش مونده بود و اتم الان همه چیزشو داده بود و خودش مونده بود
ات. تو اصلا حالیته که چیکار کردییی
ج. اره کاری که تو کردی رو کردم
حالا احساساتی که من تجربه کردم رو تو هم تجربه میکنی ببین چقدر لذت داره و چقدر غمانگیزه که نتونی حتی برای عزیز هات غمگین بشی و تو باعث و بانیع همه چیز شدی
- ۳.۳k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط