میخواستم برای غمی که از طرف تو بهم رسیده گریه کنم ولی

می‌خواستم برای غمی که از طرف تو بهم رسیده، گریه کنم. ولی همه ی اشکام رو قبلاً استفاده کرده بودی. خشک شدن.
می‌خواستم ببخشمت، بهانه هام برای قانع کردن مغزم که تورو ببخشه ته‌کشیده بودن. نشد.
می‌خواستم برای داشتنت تلاش کنم، همه ی امیدی که برای خودم و تو داشتم رو کشتی؛ نوری برای به سمتش دوییدن پیدا نکردم.
می‌خواستم بیام بغلت کنم، صورتتو بگیرم توی دستام، توی چشمات نگاه کنم و بهت بگم بیشتر از همه چی دوستت دارم و تا همیشه کنارت می‌مونم. احساسی برام باقی نذاشته بودی.
می‌خواستم بهت بگم منو داری، درست می‌شه. ولی تا کوچک ترین تصور خوب راجع به خودتو توی ذهنم خراب کرده بودی.
نپرس چرا بی هیچ حرفی رفتم. چاره ای به جز رها کردن چیزی که از بنیاد خورد و نابود شده نداشتم.^~^
🖋-وحیدجعفری
غمـ تاابـد
دیدگاه ها (۰)

🤍‏اگه ازم بپرسن قشنگ‌ترین واژه‌ای که یاد گرفتی چیه؟ میگم پذی...

♥️ℒℴνℯ♥️ما قول دادن را بلدیم اما عمل کردن را به ندرت …وعده د...

سڪوت ڪن...!  بـگذار بــغـضـهایت     سربـسـتـه بماند     گاهے...

در محل حرف افتاده بود كه دايی عاشق شده است! سنم كم بود نميفه...

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

You must love me... P9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط