یک نفس ای پیک سحری

یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهم
تو عذر گناهی
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟
چون باده به جوشم در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
دیدگاه ها (۰)

🍃🌺🍃از عشق زیباتربودن کنار کسی استکه تو را نقطه به نقطه بلد ا...

🍃🌺🍃در ڪـوچه باغ ، « #عشـღـق »میرفت و با صدا‌‌ے حزینش می‌خوان...

از من تنها تو مانده‌اے پر باز می‌ڪنم ، بالم بر آسمان غر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط