بزار ی داستان بگم برات ی داستانی ک زندگیمو تغییر داد

بزار ی داستان بگم برات ی داستانی ک زندگیمو تغییر داد..
روزی فرشته ای از اسمون در دشتی پر از گل های بهاری فرود آمد
و ناگهان شکوفه ای از دل فرشته بیرون اومد
و همه فرشته ها دور او جمع شدند
همه محو صورت همچون ماهش شدند و از زیبایی او حرف میزدند
فرشته ها هرکدوم ی هدیه ای از وحودشون رو ب شکوفه دادن
زیبایی،مهربانی و دلی از گلبرگ های رز
و شکوفه متولد شد...
و اون شکوفه تو بودی...
تو همان شکوفه ای هستی ک زندگی تاریک من را پر از روشنایی کرد...
تو همان شکوفه ای هستی ک زندگیمو تغییر داد
تو همان شکوفه ای هستی ک چشمانم را بر دنیا باز کرد
آری...تو همان شکوفه زندگی من هستی عزیز کرده...
(Na...⁦♡
دیدگاه ها (۱)

ب معنای واقعی کلمه ریدممبدجوری گند زدم و اصن هیچ راه حلی برا...

با این دهن گشادی ک کردم همه چی بین ما عوض میشه پس میتونم بگم...

:))

خداروشکر هفته خوبی بود امیدوارم این هفته هم خوب پیش بره..

تک پارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط