نبودن تو ...

من قربانی نبودن تو هستم و دلتنگی
در من پرسه می‌زند. بیهودگی زل زده به روزگارم.
دو پرنده در دل من آشیانه داشتند.
اکنون یکی پرشکسته و مغموم است و دیگری
کز کرده در خود.
تنها ته‌مانده‌ای از من در دوردست‌های آینه تنها نشسته است.

[محمد صالح علاء] 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

#زیبا #هنری
دیدگاه ها (۱)

دلتنگی

افتاده در بندم ...

دست های ما ...

تو رفته ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط