نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
نیست بی‌گفتار تو در دل توانایی مرا
در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی
کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا
عشق تو هر شب برانگیزد ز جانم رستخیز
چون تو بگریزی و بگذاری به تنهایی مرا
چشمه‌ی خورشید را از ذره نشناسم همی
نیست گویی ذره‌ای دردیده بینایی مرا
گاه پیری آمد از عشق تو بر رویم پدید
آنچه پنهان بود در دل گاه برنایی مرا
کرد معزولم زمانه گاه دانایی و عقل
با بلای تو چه سود از عقل و دانایی مرا..🦋💞🦋

#saharshehim💖

#عاشقانه
#چشم_آهوم



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
دیدگاه ها (۰)

شعرم طعم مربای بهار نارنج میگیردوقتی دهانت بوی شکوفه می دهدو...

تقدیم به محضرِجانانِ مهربان و مقدس دلم💐🧿🫂شعر و دریا و تو و ن...

تقدیم به جانانِ دریادلم استادِ بی همتایم:💐🧿🫂میدهد تسکین دلم ...

اصلا دلم راضی نشد از تو نگویمانگار اینجایی نشستی رو به رویم ...

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هستوان چه در چشم تو از شوخی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط