🍁کاش🍁

شبی که اسمت در خاطرم جان می داد
نگاه مضطربت مرده اش را تکان می داد

به روی دامن سبزت کلاغی افتاد.
چون تنت بوی خبر در آسمان می داد

کاش میشد به پرستو و درخت غمگین هم
خبر از آمدن فصل بهاران میداد

به کجا سر بزنم تا که ببینم در شهر
دختری را که به من خنده ی پنهان می داد

کاش بر عکس تمام قصه های تاریخ
یوسف خبری از خود به کنعان می داد

کاش میشد که تو برگردی تا شعرهم
به غزل مویه ی خود نقطه پایان می داد
دیدگاه ها (۰)

🍁آسمان ابری ست🍁

🍁عشق نام دیگر من🍁

🍁بانو محمد می رسد امشب کنارت🍁

🍁فکر کن وقت تماشای تو باران بزند🍁 چک چک چتر تو در گوش خیابان بزند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط