دیشب به مداح گفتم از عمه ام زینب س بگو.......
شروع کرد به گفتن و قلب من از تپش ایستاد💔 هر حرفی که میزد میگفت سادات منو ببخشن و من نفس کشیدن واسم سخت تر میشد 😭
زمانی که زینب س را به قصد شام به اسارت میبردند، عمه ی سادات تمام دختران را سوار شتر کرد و در آخر خودش ماند.. تمام حرامزاده ها دوره اش کرده بودند و میخندیدند که ببینیم زینب چگونه سوار بر شتر میشود..
بی بی جان نگاه به قتلِگاه میکنند و برادرشان عباس ع را صدا میزنند و از ایشان کمک میخوان که ای عباس بلند شو ببین خواهرت را نگاه حرامی ها دوره کرده اند💔.. سر بریده ی عباس میگوید لبیک خواهرم😭
زینبی که روزی وقتی به زیارت مادرشان میرفتند.. حسین ع و حسن ع دوطرف ایشان، عباس پشت سرشان و علی ع جلوی بی بی می ایستادند تا مبادا نگاهی به زینب کبری س بیفتد حالا چگونه جلوی آن همه حرامی سوار بر شتر شود🖤😭
بمیرم😭
#یازینب_س
#یاحسین_ع
#دختری_از_جنس_نور✨
شروع کرد به گفتن و قلب من از تپش ایستاد💔 هر حرفی که میزد میگفت سادات منو ببخشن و من نفس کشیدن واسم سخت تر میشد 😭
زمانی که زینب س را به قصد شام به اسارت میبردند، عمه ی سادات تمام دختران را سوار شتر کرد و در آخر خودش ماند.. تمام حرامزاده ها دوره اش کرده بودند و میخندیدند که ببینیم زینب چگونه سوار بر شتر میشود..
بی بی جان نگاه به قتلِگاه میکنند و برادرشان عباس ع را صدا میزنند و از ایشان کمک میخوان که ای عباس بلند شو ببین خواهرت را نگاه حرامی ها دوره کرده اند💔.. سر بریده ی عباس میگوید لبیک خواهرم😭
زینبی که روزی وقتی به زیارت مادرشان میرفتند.. حسین ع و حسن ع دوطرف ایشان، عباس پشت سرشان و علی ع جلوی بی بی می ایستادند تا مبادا نگاهی به زینب کبری س بیفتد حالا چگونه جلوی آن همه حرامی سوار بر شتر شود🖤😭
بمیرم😭
#یازینب_س
#یاحسین_ع
#دختری_از_جنس_نور✨
- ۲۰.۶k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط