#شب_های_ملال_آور_پاییز_است
هنگام غزل های غم انگیز است

گویی همه غم های جهان امشب
در زاری این بارش یکریز است

ای مرغ سحر ناله به دل بشکن
هنگامه ی آواز شباویز است

دورست ازین باغ خزان خورده
آن باد فرح بخش که گلبیز است

ساقی سبک آن رطل گران پیش آر
کاین عمر گران مایه سبک خیز است

خاکستر خاموش مبین ما را
باز آ که هنوز آتش ما تیز است

این دست که در گردن ما کردند
هش دار که با دشنه ی خونریز است

برخیز و بزن بر دف رسوایی
فسقی که در این پرده ی پرهیز است

سهل است که با سایه نیامیزند
ماییم و همین غم که خوش آمیز است...🐬
دیدگاه ها (۱)

#تو_به_انتظار_رسیدن_منمن به انتظار رسیدن توولی ما، هیچ وقت ب...

#قاصدکی_بی_خبر_از_همه_جا_بی_مقصدبی مقصودسرگردانمسافری که هرگ...

#شهریور_را_باید_قدم_زدکوچه به کوچهخیابان به خیابانشهریور را ...

#تـو_روز_و_روزگار_مـن بی تـو روزای شـادی نیستــتو دنیای منـی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط