استوری عاشقانه سفر

استوری عاشقانه سفر
سفر نمیروم دگر تو را ندارم آنقدر ز ما فقط رهیست که مانده پشت سر
ببر مرا ز خاطرت نرفت اگر ای از من بی خبر

صبح رفتن است این تن من است هجرتت مرده بر شانه بردن است

شب چرا میکشد مرا تو نشسته ای کجای ماجرا من چنان گریه میکنم که خدا بغل کند مگر مرا

عمر همه لحظه ی وداع است و صدای پایت آخرین صداست
ای گریه های بعد از این خاطرم نمانده شهر من کجاست


#ارمان_گرشاسبی
و من از میان تمام روزها
منتظر روزی بودم که
باران با آهنگ صدای تو
نام کوچک مرا
در گوش کوچه
فریاد کند
ولی افسوس
هر بار بارانی آمد
جز صدای پای رهگذران
هیچ نشنیدم
هیچ...
دیدگاه ها (۰)

استوری عاشقانه خواستم بهت چیزی نگمتا با چشام خواهش کنمدرا رو...

استوری عاشقانه تنگنا

استوری عاشقانه 🎵تو روستای دلم تو تک ساقه ی این شالیزاری من و...

استوری عاشقانه خواهم تو شوی محبوب دلم چون نرگس من دیوانه ی م...

وصیت‌نامه‌ی شهید صالح الجعفراوی که توسط برادرش منتشر شده، خل...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط