باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه...
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روز های کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران...!
گردش یک روز دیرین...
پس چه شد؟
دیگر کجا رفت؟
خاطرات خوب و شیرین...
باز باران بی ترانه...
بی نوای عاشقانه...
در سکوت ظالمانه...
خسته از مکر زمانه...
غافل از حتی رفاقت...
حاله ای از عشق و نفرت...
اشک هایی طبق عادت...
قطره هایی بی طراوت...
روی دوش آدمیت...
میخورد بر بام خانه...
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه...
.
.
.
باران آرام ببار...
یک دیوانه بی چتر به زیر باران می رود.
#باران #دریا #غروب #باز_باران #غمگین #شعر #کودکی #قدیمی
دیدگاه ها (۱)

همه بت هایم را می شکنمتا فرش کنم بر راهی که تو بگذریبرای شنی...

ما دهه هشتادیا خیلی مظلومیم(:همیشه تو سری خوردیم و مسخره شدی...

_باز باران تک و تنهامینشیند بر لب بامخیره میگردد به ایوانچشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط