نمیدونم چرا اینجوری شد

نمیدونم چرا اینجوری شد.
اول با دیدن خنده هاتو شنیدن صدات بازیو باختم
بعد دیدم عه،
من که جایی تو زندگیت ندارم
دیدم نه تنها بازیو،
بلکه خودمم باختم.
اون اولاش هی با خودم میگفتم نه،
میگذره،
فراموشش میکنی.
روزا گذشتن ولی اون حسِ نو و تازه ای که به وجود
اومده بود تو قلب و روحم ریشه زدو رشد کرد.
الان شده یه درختِ پر برگو بار و محکم
که با هیچ تبری قطع نمیشه.
دیدگاه ها (۰)

راستش، بعضی وقت‌ها خودم هم نمی‌فهمم چمه. دیگه این‌که انتظار ...

حالم حال اون آدمیه ک میگه:انگار یک دریا دردلم هست ک آرام نمی...

.!دلم تنگ شده برات اونقدر که نمیتونم رو هیچی تمرکز کنم. اونق...

:💜دلتنگـے نه با قـلـم نوشتـه مے شودنه با دڪمـه هاے سـرد ڪیبـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط