غرق در نگاهش بودم که به خود امدم و دیدم او خیلی وقته رفته

غرق در نگاهش بودم که به خود امدم و دیدم او خیلی وقته رفته است و من متوجه نشده ام
او هنوز در خاطراتم در ذهنم و در قلبم جای دارد .
او اولین و اخرین کسی بود که عاشقانه میپرستیدمش با هر حرفی که میزد انگار جسم من روشن و روشن تر میشد میدانستم او هم مانند من زندگی سختی داشت او هم در غم هایش فرو رفته بود او هم گیج و سرگردان بود .
او هم مانند من زخم های تازه ای میخورد ..(:
دیدگاه ها (۰)

اصکی ؟ با ایدی

پارت دو.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط