سر می کشم در آینه حیرانم از خودم

سر می کشم در آینه، حیرانم از خودم
بر من چه رفته است که پنهانم از خودم؟

خود را مرور می‌کنم و فکر می‌کنم
من جز حدیث رنج چه می‌دانم از خودم؟

عمری‌ست هر چه می‌کشم از خویش می‌کشم
باید دوباره روی بگردانم از خودم

آن رهبرم که گر چه همه رهروم شدند
برگشته در هوای تو ایمانم از خودم

باید دگر به خویش بگویم که عاشقم
تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم؟

از تن به تیغ عشق سرم را جدا نما
تا چهره‌ای دوباره برویانم از خودم

هر روز می‌روم سر آن کوچه قدیم
آن قدر پرشتاب که که می‌مانم از خودم

شاید دگر نبینم اما برای توست
این آخرین ترانه که می‌خوانم از خودم

امشب چگونه از تو بگویم؟ چگونه؟آه!
چیزی ندارم از تو، پشیمانم از خودم...


برای بودنت...


#عاشقانه
#خاص
دیدگاه ها (۰)

ماها خیلی راحت میگذریم از دلی که عاشقش کردیم ، دل گرمش کردیم...

گاهی وقتی که خیلی کم میاری...دنیاتو که نمیتونی عوض کنیاما لا...

می ایی با هم پرواز کنیم،، دو تاییتا انتها،، تا اوج دنج خاطره...

خاطرات تو همچون نوازش عاشقانه ای است که هر شب پنجره ی چشمانم...

intp

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط