از من چه مانده است جز تنهایی ام جز یخ زدگی رویاهایم و چند

از من چه مانده است جز تنهایی ام جز یخ زدگی رویاهایم و چند خط شعر ننوشته
که میخواهم روی دلم بنویسم
خودت بگو کی کجا میشود وقتی ابر غم گلوی کوچکمان می‌رسد از یاد نبریم شانه ای در کار نیست وبهتراست بپذیریم همیشه قراراست
در آغوش باد گریه کنیم و خیلی هامون حالمون خوب نیست
فقط هواسمون پرت چیرای دیگر کردیم
😔زیرا رنج تنهاست و‌رنجور تر تنهایی 😔
دیدگاه ها (۰)

بغضی از جنس شیشه راه گلویم را بسته است بشکند میمیرم نشکند می...

🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

کسی تو را نگفته بود که زیادی هرچیز آدمی را نابود میکند من بع...

دردهای که در پنج شنبه نوشته میشود غرش بغض سرد و صدای دلتنگی ...

و کاش وقتی ابر غم به گلوی کوچکت می رسد، از یاد نبری شانه ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط