دوستت دارم

دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی‌ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند.
که بر حریر دستانت دست نکشم
و، چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن‌ات شعر است
خاموشی‌ات شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگ‌هایم
چونان سرنوشت
#عاشقانه
#خاص
#درخواستی
#دلبرونه
#شبنم
دیدگاه ها (۴)

آدم‌ها می‌آیند و می‌روند و حرف می‌زنند و قضاوت می‌کنند و قوا...

کجای جهان رفته‌ اینشان قدمهایتچون دان پرندگانهمه‌سویی ریخته ...

چه ها با جان خود دور از رخ جانان خودکردم؟مگر دشمن کند این ها...

شبنم زنی است! مثل باران زیبا، که هرشب، تمام دشت را، تا صبح گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط