صبر یک کاسه است هر بار که کاسه صبرم پر می شود می دهمش

صبر یک کاسه است. هر بار که کاسه صبرم پُر می شود، می دهمش به دست خدا. او کاسه صبر را از دستم می گیرد و خالی می کند و دوباره پس می دهد.
این کاسه هی پُر و خالی می شود؛ هی پُر و خالی می شود؛ هی پُر و خالی...
گاهی به من می گوید:« قشنگش کن. شیرینش کن. صبرجمیل!»
صبر اما تلخ است. مزّه زهر می دهد. شِکَر می ریزم توی آن، شِکَرِ شُکر.
دارچین می پاشم روی آن؛ دارچینِ دعا. می گویم ببین شیرینش کردم. تزیینش کردم.
می گیرد و یک کاسه ی بزرگتر می دهد. می گوید همه چیز را بریز توی همین. هم نعمت را و هم نقمت را. هم سفید بختی ها و هم سیاه بختی هایت را.
کاسه کاسه صبر بین ما رد و بدل می شود.
انگار قرار است تمام دریاچه های خشک و خالی جهان به کاسه کاسه صبر من پُر شود.
می گویم:«اگر کاسه ام بشکند، صبرم را در چه بریزم؟!»
می گوید:«آن روز دستم را پیمانه می کنم برایت.»
امروز انگار همان روز است.
کاسه ام شکسته، دستش اما پیمانه است...

👤:


🖇 تو هم دقت کردی كِ درد، زبون مشترکمون بود؟! :')

🖇 اگه طبیعتِ خدا نبود گمونم از یه جایی به بعد دیگ پا نمی‌شدم.
خلاصه كِ شکرت آخدا خوب چیزی خلق کردی 🌿
دیدگاه ها (۲)

خاص❤گالولي روح بعيد وانسى التريدهگلت البعد شيفيد مو روحي بيد...

🌷:وقتی احساس من شبیه احساس کسی نیست٬مطلقاً هیچ‌کس نمی‌تواند ...

برای منی که وجود خدا رو توی لحظه ی لحظه ی زندگیم احساس کردم ...

باید بروم...دلتنگ که شدیگلدان کوچک پشت پنجره را ببوس! من، یک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط