دستخط چشمانم

#دستخط | چشمانم
حرف هایم نه،اما انگار صدایم تمام شده بود..کلمه هایم را با سکوت فریاد می زدم...
با رقص پر پیچ خم موهایم که باد آنها را به بازی گرفته بود..بانگاهم..چشمانم پر از سخن بود..پر از تمنا..تلخندهایم عشق را،رنج را فریاد میزدند ، افسوس که عشق را زبان سخن نبود .
میخواستم فریاد بزنم،شهر را به آشوب بکشم اما انگار صدایم تمام شده بود:)..
💙💔
دیدگاه ها (۰)

شب ها ، پرده دلم را کنار می زنم ،پنجره قلبم را باز می کنم ،و...

قهرم یا امام رضا ...😭😭💔💔

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غمنازنینا تو چرا بی خبر از...

آخر چه کُند؟با دل من علم پزشکی؛ وقتی که به دیدارِ توبسته ضرب...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت چهـارم🌷✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ...

رمـان زخم عشق تـوپـارت سوم🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط