کمی از شاهکارهای هنر معماری ایران!
وقتی قدم میذاری تو دل معماری ایرانی اسلامی، انگار داری کتاب زندهٔ تاریخ رو ورق میزنی. سفر من هم از عالیقاپو شروع شد؛ همون عمارتی که تو دورهٔ صفویه ساخته شد و شاهعباس از ایوانش میدان نقشجهان رو تماشا میکرد. هنوز هم وقتی روی اون ایوان میایستی، صدای موسیقی مجلسهای قدیم انگار زیر گوش آدم میپیچه.
از اونجا راه افتادم به سمت مسجد شیخ لطفالله؛ شاهکاری که بدون هیچ صحن و منارهای ساخته شد و مخصوص خانوادهٔ سلطنتی بود. گنبدش طوری رنگ عوض میکنه که انگار آفتاب و کاشیها باهم قرار گذاشتن هر لحظه یه حال تازه بسازن.
بعدش رسیدم به مسجد وکیل شیراز؛ یادگار کریمخان زند. همین که واردش میشی، ستونهای مارپیچش طوری قد میکشن بالا که حس میکنی از زمان جلوترن. انگار همهٔ غرور دورهٔ زندیه توی همین ستونها جمع شده.
نصف راه رو که رفتم، چشمم افتاد به عظمت مسجد جامع عباسی یا همون مسجد شاه اصفهان؛ شاهکاری از دوران صفویه که سردر تناسباتش هنوزم معمارها رو میخکوب میکنه. کاشیکاریهاش مثل یه کتاب بازه که هر رجش یه داستانه.
بعد، نسیم آرام کاخ هشتبهشت قصری که تو دل باغی قدیمی ساخته شد و بهش میگفتن «زیباترین عمارت عالم». سادهست، اما همون سادگیش، اون هشت اتاق و باغهای اطرافش، یه جور وقار خاص داره که تو کم میبینی.
وقتی رسیدم به تیمچهٔ امینالدوله در کاشان، اصلاً انتظار اون سقف عجیب و هندسی رو نداشتم. ساختهٔ دورهٔ قاجاره؛ ولی کاری کرد که هندسه تبدیل بشه به شعر. سقفی که پر از نور و سایهست و بهت یادآوری میکنه همیشه زیبایی اتفاقی نیست.
و آخر مسیر… مسجد نصیرالملک همونکه تو دورهٔ قاجار ساخته شد و بهخاطر شیشههای رنگیش کل دنیا اسمشو شنیده. وقتی نور صبح از پنجرهها میریزه روی فرشها، میفهمی چرا بهش میگن مسجد صورتی. انگار نور توی اینجا زندگی میکنه، فقط عبور نمیکنه.
اینها فقط چند بنا نیستن؛ هرکدوم تکهای از تاریخ و هنر ما هستن که هنوز زندهان و با آدم حرف میزنن.
از اونجا راه افتادم به سمت مسجد شیخ لطفالله؛ شاهکاری که بدون هیچ صحن و منارهای ساخته شد و مخصوص خانوادهٔ سلطنتی بود. گنبدش طوری رنگ عوض میکنه که انگار آفتاب و کاشیها باهم قرار گذاشتن هر لحظه یه حال تازه بسازن.
بعدش رسیدم به مسجد وکیل شیراز؛ یادگار کریمخان زند. همین که واردش میشی، ستونهای مارپیچش طوری قد میکشن بالا که حس میکنی از زمان جلوترن. انگار همهٔ غرور دورهٔ زندیه توی همین ستونها جمع شده.
نصف راه رو که رفتم، چشمم افتاد به عظمت مسجد جامع عباسی یا همون مسجد شاه اصفهان؛ شاهکاری از دوران صفویه که سردر تناسباتش هنوزم معمارها رو میخکوب میکنه. کاشیکاریهاش مثل یه کتاب بازه که هر رجش یه داستانه.
بعد، نسیم آرام کاخ هشتبهشت قصری که تو دل باغی قدیمی ساخته شد و بهش میگفتن «زیباترین عمارت عالم». سادهست، اما همون سادگیش، اون هشت اتاق و باغهای اطرافش، یه جور وقار خاص داره که تو کم میبینی.
وقتی رسیدم به تیمچهٔ امینالدوله در کاشان، اصلاً انتظار اون سقف عجیب و هندسی رو نداشتم. ساختهٔ دورهٔ قاجاره؛ ولی کاری کرد که هندسه تبدیل بشه به شعر. سقفی که پر از نور و سایهست و بهت یادآوری میکنه همیشه زیبایی اتفاقی نیست.
و آخر مسیر… مسجد نصیرالملک همونکه تو دورهٔ قاجار ساخته شد و بهخاطر شیشههای رنگیش کل دنیا اسمشو شنیده. وقتی نور صبح از پنجرهها میریزه روی فرشها، میفهمی چرا بهش میگن مسجد صورتی. انگار نور توی اینجا زندگی میکنه، فقط عبور نمیکنه.
اینها فقط چند بنا نیستن؛ هرکدوم تکهای از تاریخ و هنر ما هستن که هنوز زندهان و با آدم حرف میزنن.
- ۸.۳k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط