موهامو که دید:)
وایساد همونجا سر جاش،فک کنم خشکش زده بود:)
چشاش قرمز شد،یه قطره اشک از چشم سمت چپش سر خورد رو گونش!
میخواست یچی بگه بهم لباش تکون میخوردن ولی صدایی ازش در نمیومد،گفتم چته مگه آدم ندیدی گفت نمیشناسمت خیلی عوض شدی
کجا خودتو گم کردی
گفتم هه مگه واست مهمه؟
گفت لعنتی من چیکار کردم
با تو جوابش فقط یه لبخند بود
که خودش میدونس فقط چقدر توش درده:)🖤
دیدگاه ها (۰)

در تاریکینه بُعد مکان مهم استو نه زمان.تو بگوپشت پلک هایمان،...

حرف حساب رو میشه از خوندنشم فهمید👌🏻💫🌱

در تاریکینه بُعد مکان مهم استو نه زمان.تو بگوپشت پلک هایمان،...

مینویسم چنان زیباییکه صخره ها سر راهت آب می‌شوند تا با تو را...

part 8

فیک(خواهر ناتنی من) پارت ۴

فیک ازدواج اجباری(پارت۴۲،آخر)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط