حکایت باران بی امان است این گونه که من دوستت میدارم شورید

حکایت باران بی امان است این گونه که من دوستت میدارم شوریده وار و پریشان بر خزه ها و خیزاب ها به بیراهه و راه ها تاختن بی تاب، بی قرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و تو را به یاد آوردن حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوستت می دارم.
دیدگاه ها (۰)

شب سردیست، هوا منتظر باران اسـت وقت خواب اسـت و دلم پیش تو س...

"حسی که درون سینه‌ام می‌جوشد، مانند مذابِ داغی‌است که جسم و ...

تــو مــثــ ــل مــاـه امــشــب زــیــبــا ـو کــامــــــل ـ...

اجازه بده کمی خودم رو معنی کنم !

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط