فصل دو من هفت تا ددی دارم ❣⚡

#part_۶۹

*. روز کنسرت ( هانا ).*

ماروین با صدای ته از فکر دراومد و توی جایگاه ایستاد و لحظه ای بعد کل استادیوم روی هوا رفت

صدای جیغ و داد سرسام آوری توی استادیوم پیچید در بین جمعیت جای سوزن انداختن هم نبود

لبخند زدم و اشکم پایین ریخت با شروع آهنگ زل زدم به اون هشت نفر و باعث بیشتر شدن اشکام شد

هفت نفر لباس سفید پوشیده بودن اما ماروین لباس حریری از جنس مشکی داشت همینطور یه نقاب

در بین دست هفت نفر‌ چرخ میزد و آزادانه می‌رقصید....

"هانا:ماروین بگو بابا نگو ماما بگو بااباااا
ماروین با خنده کودکانه دوباره م..م...ما..م..ما رو تکرار کرد و به لب های آویزون مادرش خندید"

"ماروین:دَ دَ دَ بَ...مَ
مادر محکم پسر کوچکش را بقل کرد و چرخاند پسر تازه چهار دست و پا یاد گرفته بود و مادر آسایش نداشت از دست این شیطانِ کوچک"

"تند تند میدوید تا خودش را به بقل یوری برساند و مثل همیشه با انگشتان تپلش موهایش را بکشد در عرض چند هفته بعد چهار دست و پا راه رفتن را یاد گرفته بود"

نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۲)

فصل دو من هفت تا ددی دارم 💖🍭

#part_71"ماروین:مااااماااان قبول شدممممم قبول شدمممم حالا می...

فصل دو من هفت تا ددی دارم 💜💫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❣💢

پارت ۵۳ فیک ازدواج مافیایی

دوپارتی اس\مات تهیونگپارت۲(اخر)ویو ا.ت... بردم تو اتاق دونفر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط