ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻤﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﺯ ﻋﺸﻮﻩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻧﺎﺯ ﻭ ﺍﺩﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﻟﺐ ﻟﻌﻠﺶ ﺷﮑﺮﯾﻦ ﺷﺪ
ﺍﺯ ﻧﻐﻤﻪ ﻭ ﺁﻫﻨﮓ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ

ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻭ ﺩﻭ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻔﺘﻢ
ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﮔﺬﺷﺘﻢ، ﺯ ﺧﻄﺎﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ

ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺑﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻏﯿﺎﺭ ﺑﻨﻮﺷﯽ
ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﺷﻔﺎﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ

ﺍﺯ ﻣﯿﮑﺪﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﻭ ﺳﺮﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ

ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺯﺗﻮ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻭ ﮔﺪﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩ




🖤‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
دیدگاه ها (۴)

یک نفر اینجادلش تنگست باور میکنی؟یک گذر برقلب او یکبار دیگر ...

آرامش من❤️عاشق شده ام حال و هوایم خوبست درد است ولی درد برای...

🌸🍃صبح که می‌شود عزمت را بردار🌸🍃بال‌های عشق را بگشا🌸🍃و در آسم...

چه کسی گفته پاییز دلگیر است؟اصلا انگ دلگیری به پاییز نمی چسب...

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ،ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ،ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط