Part
Part,1
ویو ته
امروز اولین روزم توی دانشگاه بود خوب ما از بوسان به سئول نقل مکان کردیم و خوب من ۲۰ سالمه و الان قراره برم دانشگاه جدید پس رفتم به دوش ۱۰مینی گرفتم ولباس پوشیدم رفتم پایین صبحانه خوردم و از اجوما تشکر کردم رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم و به سمت دانشگاه رفتم
راوی
تهیونگ وارد دانشگاه میشه و بعد از پرس و جو کلاسشو پیدا میکنه مدیر بهش میگه وابسا تا معلم بیاد تو
مدیر: تهیونگ وایسا تا استاد صدات کنه
تهیونگ: چشم
ویو کوک
صبح بلند شدم و کارهای لازمو کردم و لباس های کاملا مشکیمو پوشیدم و به سمت دانشگاه رفتم
(کوک وارد کلای میشه و همه ی بچه ها به احترامش بلند میشن)
بچه ها: صبح بخیر استاد جئون
کوک: صبح بخیر(سرد)
کوک: بچه ها به دانشجوی جدید داریم بیاتو (همه ی حرفای کوک سرد)
تهیونگ: تعظیم میکنه و سلام میکنه و خودشو معرفی میکنه
کوک: برو اونجا بشین
ته میره میشینه
اینم از پارت اول دوست نداشتید بگید نزارم و الکی خودمو خسته نکنم❤
ویو ته
امروز اولین روزم توی دانشگاه بود خوب ما از بوسان به سئول نقل مکان کردیم و خوب من ۲۰ سالمه و الان قراره برم دانشگاه جدید پس رفتم به دوش ۱۰مینی گرفتم ولباس پوشیدم رفتم پایین صبحانه خوردم و از اجوما تشکر کردم رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم و به سمت دانشگاه رفتم
راوی
تهیونگ وارد دانشگاه میشه و بعد از پرس و جو کلاسشو پیدا میکنه مدیر بهش میگه وابسا تا معلم بیاد تو
مدیر: تهیونگ وایسا تا استاد صدات کنه
تهیونگ: چشم
ویو کوک
صبح بلند شدم و کارهای لازمو کردم و لباس های کاملا مشکیمو پوشیدم و به سمت دانشگاه رفتم
(کوک وارد کلای میشه و همه ی بچه ها به احترامش بلند میشن)
بچه ها: صبح بخیر استاد جئون
کوک: صبح بخیر(سرد)
کوک: بچه ها به دانشجوی جدید داریم بیاتو (همه ی حرفای کوک سرد)
تهیونگ: تعظیم میکنه و سلام میکنه و خودشو معرفی میکنه
کوک: برو اونجا بشین
ته میره میشینه
اینم از پارت اول دوست نداشتید بگید نزارم و الکی خودمو خسته نکنم❤
- ۵.۳k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط