تلنگر می زند بر شیشه ها سرپنجه باران
تلنگر می زند بر شیشه ها سرپنجه باران
نسیم سرد می خندد به غوغای خیابانها
دهان کوچه پر خون
می شود از مشت خمپاره؛
فشار درد می دوزد لبانش را به دندانها
زمین گرم است از باران خون امروز
زمین از اشک خون آلوده ی خورشید سیراب است،
بمان مادر بمان در خانه ی خاموش خود مادر
که باران بلا می باردت از آسمان بر سر
نسیم سرد می خندد به غوغای خیابانها
دهان کوچه پر خون
می شود از مشت خمپاره؛
فشار درد می دوزد لبانش را به دندانها
زمین گرم است از باران خون امروز
زمین از اشک خون آلوده ی خورشید سیراب است،
بمان مادر بمان در خانه ی خاموش خود مادر
که باران بلا می باردت از آسمان بر سر
- ۹۲۹
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط