نمیدانم چرا

نمیدانم چرا ؟!
اما دیگر شوقی برای گفتن نمانده .
نه چیزی هست که بخواهم ثابت کنم نه کسی مانده که بفهمد .
آدم که زیاد سکوت کند دیگر حتی خودش هم صدای خودش را نمیشنود .
و من مدت‌ هاست فقط در خودم قدم میزنم بی‌ آنکه جایی برسم .

بعضی دردها واژه نمیخواهند ،
فقط میخواهند بمانی درست همان‌ جا ، بیصدا ، بی‌ هیچ دلیلی . . .


#فاطی_جوونی
#سنجاقک_سبز
#متولد_خاکستر_رویا
#لحظه_های_بی_قراری
#غریب_و_آشنای_قلب_و_وطنم
دیدگاه ها (۰)

سختیِ زندگی تورو نمیکشهریشه‌ی زندگیتو وسطِ خاکت، محکم میکنه ...

‏ بَرَنده ؟- کسی که بتونه با آدم‌ هایِ تموم شده خداحافظی کن...

چه بگویم برایت ؟! بگویم زخمم آنقدر عمیق شده که میشود در آن د...

فریدون یه انگشت نداشت، مادر زادی;انگشت اشاره‌ی دست چپ نداشت!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط