رفتن بعضی آدمها شبیه زخمی است که نه خوب میشود نه از ب

رفتن بعضی آدم‌ها، شبیه زخمی است که نه خوب می‌شود، نه از بین می‌رود، فقط با هر نفس، بیشتر دردت می‌گیرد. یک جایی وسط سینه‌ات می‌ماند، مثل سنگی که هیچ‌وقت سبک نمی‌شود، مثل آتشی که زیر خاکستر می‌سوزد، آرام، بی‌صدا، اما زنده.
تو رفتی، و من ماندم با جای خالی‌ات. با شب‌هایی که دیگر هیچ نوری در آن‌ها نیست، با خیابان‌هایی که همه‌شان بوی تو را می‌دهند، با ترانه‌هایی که دیگر گوش نمی‌دهم، چون هر کلمه‌شان، نام تو را فریاد می‌زند.
گفته بودند که عادت می‌کنم، که زمان کمکم می‌کند، که بعد از تو، روزها دوباره شبیه روز می‌شوند. اما دروغ گفتند. هیچ‌چیز مثل قبل نشد. هنوز هر غروب، همان دل‌شوره لعنتی سراغم می‌آید، همان حس بی‌پناهی که وقتی رفتی، روی شانه‌هایم گذاشتی. هنوز هر بار که تلفنم زنگ می‌خورد، یک لحظه دلم می‌لرزد که شاید تو باشی. هنوز وقتی خیابان‌های قدیمی را رد می‌شوم، چشم‌هایم به دنبال کسی می‌گردد که دیگر نیست.
رفتن تو، زخمی شد که هیچ‌وقت بسته نشد. نه با گریه، نه با سکوت، نه با فراموشی. زخمی که هر روز با یک خاطره تازه می‌شود، با یک اسم، با یک رنگ، با یک عطر. زخمی که شب‌ها بیدارم می‌کند، که مرا به خیابان‌های بی‌انتها می‌کشاند، که مرا با خودم غریبه کرده است.
هیچ‌کس نمی‌فهمد. مردم فکر می‌کنند اگر لبخند بزنی، اگر حرف بزنی، اگر راه بروی، یعنی خوب شده‌ای. نمی‌دانند که بعضی زخم‌ها، پشت خنده‌ها پنهان می‌شوند، که بعضی دردها، آن‌قدر عمیق‌اند که دیگر نمی‌توان درباره‌شان حرف زد.
می‌دانی؟ من هنوز همان‌جا ایستاده‌ام. همان‌جا که تو برای آخرین بار برگشتی، نگاه کردی، و بعد رفتی. هنوز همان‌جا، بین تمام نشدن‌ها، بین تمام نگفته‌ها، بین تمام آنچه که باید می‌شد اما نشد.
رفتن تو، تمام نشد. نه برای من، نه برای این زخم که هنوز می‌سوزد...

✍️
دیدگاه ها (۰)

از این فاصله حتیبوی دوست داشتنتعشق را به تماشا کشیدآنقدر بی‌...

گاهی دل می‌رود برای دیدار کسی که در دیده نیست. بی‌هوا، درست ...

بیادتم حتی اگر قرار باشد شبها ، بی چراغ در حسرت بودنت تمام ک...

گاهی دل می‌رود برای دیدار کسی که در دیده نیست. بی‌هوا، درست ...

هنوز مثل سابق "مهربانم"...اما دیگر کسی صدایم نمی کند"مهربانم...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط