گفت بلاخره روز مجبور فراموشش ن

گفت: بلاخره يروز مجبورى فراموشش كنى!
گفتم: رفت و اومد باد رو تا حالا ديدى؟!
تو دستات گرفتيش؟
تونستى نگهش دارى يا پرتش كنى اونور؟
گفت: نه!
گفتم: عصرى نشستى تو بالكن دارى برگه صحيح ميكنى يهو بيخبر ميپيچه تو برگه ها بِهمشون ميريزه...!
يادِش باده!
يهو مپيچه بهم و بهمم ميريزه!... 💔🍃
دیدگاه ها (۱)

یادته چقدر بهت میگفتم،من بلد نیستم نگهت دارم، خودت نروبمون و...

خدایا دیگه وقتشه بگی برگه ها بالاوُامتحان تموم ..ما تا همینج...

میگم،،،،، چه روزایی بود، یادته نصف شب باهات تماس تصویری گرفت...

با تو مرگ ، و بدون تو مرگ است عشق را ؛ هیچ انتخابی نیست!#علی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط