گفت زندگی مثه نخ کردن سوزنه

گفت : زندگی مثه نخ کردن سوزنه
یه وقتایی بلد نیستی
چیزی رو بدوزی، ولی چشمات انقد
خوب کار میکنه که همون بار اول
سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی،
هر چی بیشتر یاد میگیری
چجوری بدوزی، چجوری پینه بزنی،
چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی
برسه که هم بلد باشی بدوزی،
هم چشات اونقد سو داشته باشن
که سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم چطور مگه؟
گفت : آخه مشکل اینجاست،
وقتی که هم بلدی بدوزی،
هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی
نه نخ داری، نه سوزن ...
🍀
دیدگاه ها (۸۵)

اگر روزی کسی را دیدید که می خندد، پیش از آنکه به خنده هایش ش...

آدمش را که پیدا کردیدهمه را کنار بزنید و برایش جا باز کنیدمغ...

امان از آدم‌ها که نمی‌شود شناختشان،که با ابهاماتشان گیج و خس...

اعلا ترین چای هم که باشید،سرد بشوید، از دهان میفتید.حواستان ...

گفت : زندگی مثه نخ کردن سوزنه!یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوز...

چرا بچگی انقدر طولانی بنظر میاد ولی بزرگسالی با سرعت میگذره؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط