خداوند خاک آدم را با خون دل گل کرد خاک حوا را با ...

خداوند خاک آدم را با خون دل گِل کرد ، خاکِ حوا را با بوسه . قصه خلقت آدم که باشد برای بعد ، داستان پردردیست که حوصله اش را ندارید . اما میان بوسه های خداوند بر خاکِ تن حوا ، بوسه های عاشقانه زیادند . مثلا بوسه مستانه خداوند وقتی گیسوان بلند حضرت زن را خلق می کرد ، شراره آتش تیزی که قرار بود به جان آدم ساده بیفتد . یا خنده سرخوشانه‌اش وقت خلق کردن لبخند شیطنت‌آمیز زنانه ، کشنده ترین سلاح تمام ادوار . یا شور شیداییش وقتی میان همه زیبایی حوا چشمش به گونه‌های نرم افتاد و غوغا کرد و به نوازشی آرام چاله های دلکش کوچکی را آفرید که جام شرابند بی وقفه . یا دمی که نگاه می کرد به حوا و راه رفتنش و خرامیدنش و بعد شاعر شد و قوس کمرحوا را آفرید ....
سرمنشاء تمام خلقت ، بهانه تمام شور آفرینش ، درد مقدسِ خواستن بود . و خدا شاید مرد غمگینی بود از سلاله اندوه ، حضرت حسرت ، مردِ دلتنگِ معشوق از کف داده ای که یک شب دلش شکست و اعجاز کرد و عشق را آفرید . تا کی من بنشینم به اعجاز کردن ، و شرح نیاز را دل نوشته ای کنم لایق صدای تو ، که بر بال فرشته ای بفرستمش و از تو بخواهم بخوانیش در غار دلگیر تنهاییت ...
دیدگاه ها (۴)

آن ساقه های خشک و زشت تردید که پیچید دور تن دوست داشتن ها و ...

دیریست زخم عزیز گلوی منی، که هر بار نفس میکشم از نو می سوزی....

زخمی که غریبه بزند، فقط زخم است. دردش را می کشی و کم کم فرام...

یادت هست همین چند سال پیش را…؟همان روزهایی،پشت مغازه ها پا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط