سردرگمم مثل یه زندونی
سردرگُمم مثلِ یه زندونی
که روزِ اعدامش مشخص نیست ؛
مثلِ یه بادبادک که می چرخه
اما نَخِش تو دستِ هیچکس نیست ...
سردرگمم مثلِ یه عقرب که
تو شعله ی آتیش افتاده!
مثلِ فراموشکاری که تو شهر
پشتِ چراغِ سبز ایستاده ،،،
من واژه های تلخِ ممنوعه
که توی شعرا می زنم پرسه !
سردرگمم مثلِ یه فریادی
که تو گلوم چند سالیه حبسه
"راست گفتن که دردهای بزرگ آدمو لال میکنه"
قاصدک💔.
که روزِ اعدامش مشخص نیست ؛
مثلِ یه بادبادک که می چرخه
اما نَخِش تو دستِ هیچکس نیست ...
سردرگمم مثلِ یه عقرب که
تو شعله ی آتیش افتاده!
مثلِ فراموشکاری که تو شهر
پشتِ چراغِ سبز ایستاده ،،،
من واژه های تلخِ ممنوعه
که توی شعرا می زنم پرسه !
سردرگمم مثلِ یه فریادی
که تو گلوم چند سالیه حبسه
"راست گفتن که دردهای بزرگ آدمو لال میکنه"
قاصدک💔.
- ۳.۶k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط