سردرگمم مثل یه زندونی

سردرگُمم مثلِ یه زندونی
که  روزِ اعدامش مشخص نیست ؛
مثلِ یه بادبادک  که می چرخه
اما  نَخِش تو دستِ هیچکس نیست ...

سردرگمم مثلِ یه عقرب که
تو شعله ی آتیش افتاده!
مثلِ فراموشکاری که تو شهر
پشتِ چراغِ سبز ایستاده ،،،

من واژه های تلخِ ممنوعه
که توی شعرا می زنم پرسه !
سردرگمم مثلِ یه فریادی
که تو گلوم چند سالیه حبسه


"راست گفتن که دردهای بزرگ آدمو لال میکنه"
قاصدک💔.
دیدگاه ها (۰)

میدونی بدتر از داغ عزیز آسمونی چیه؟ شاید این باشه که از عزیز...

گفتنی نیست ولی بی تو کماکان در مننفسی هست ، دلی هست ، ولی جا...

«گاه می‌پرسند از من عاشقش هستی هنوز؟بی‌تفاوت بودنم را گریه م...

آدم وقتی از حرف زدن خسته می‌شه، فقط نگاه می‌کنه و میگذره💔🥀

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط