گفت چگونهای

گفت: چگونه‌ای؟!
گفتمش: گویی‌ بر‌ قایقی‌ نشسته‌ ام
میانه‌ ی‌ دریای‌ بی‌ ساحل‌ در‌ آرامشی‌ عمیق‌؛
که‌ نویدِ طوفانی‌ سهمگین‌ می‌ دهد؛
نه‌ سُکانی‌‌ در‌ دست ،نه‌ بادبانی‌ بر‌ باد،
نه‌ پارویی‌ بر آب‌..
و‌ نه‌ حتی‌ پرنده‌ای‌ در‌ آسمان‌ که‌ امید‌ را‌ زنده‌ کند...

💫مي چکاند ماشه را بر پیکرِ اندیشه اش
او که در رویایِ خود هفت آسمان پرواز داشت💫
#اندیشه_های_یک_ذهنِ_مُشَوَش


#دلنوشته_های_ناب_گل_یاس
#بانوی_احساس
#گوناگون
#ویسگون
دیدگاه ها (۰)

اب‍‍رازِ علاقه‌ همیشه‌ با بـوس‌ و بـغل‌ نمیشه یه‌ بار محکم‌ ...

با ناراحتی گفت :همه به کسی که دوسش دارن میگن تو با بقیه فرق ...

عاشقت بودم ولی دیگر نمیخواهم تو رامرزِ بینِ عشق و نفرت را تو...

با لطفِ شما هیچ شبی خواب نداریمای عشق بفرما، شبِ عالی، متعال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط