اعتراف می‌کنم
من واهمه داشتم
نه تنها از عشق
بلکه از عاشق او شدن
که او رازی اغواکننده بود
و در اعماق خویش
آبستن اسراری بود
که بر همگان فهم‌ناشدنی بود
و من از ناکام‌ ماندن
به‌سان کسان دیگر
واهمه داشتم
او اقیانوس بود
و من پسرکی که عاشق موج‌ها بود
ولی از شنا‌کردن می‌هراسید...
@lovebandar
دیدگاه ها (۰)

به خوابم اگر نیایی به همه خواهم گفتخورشید را که روی زمین راه...

اسیر تو بودنآزادی ستحتی زیر اقیانوس های عمیقحتی با چشمان بست...

شاید رویِ زمین عشقی نباشدجز آنچه که ما آن‌ را تَخَیُّل می‌کن...

خاطره اقیانوسی استکه هربار لباس‌هایمان خشک می‌شوددوباره ما ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط