my love
گرمای تنش همیشه نقطهضعف تو بود، اما اون روز در باشگاه، چیزی فراتر از تموم تصوراتت رو دیدی جونگکوک خیس از تمرین با بدن برقافتادهای مثل حیوونی درنده اما فقط برای تو رام شده بود جلوی آینه باشگاه ایستاده بود عضلاتش زیر نور کم باشگاه میدرخشیدن رگهای برجستهی ساعدهاش و خط عمیقی که میون کمرش امتداد داشت همه با زبانی بیکلام فریاد میزدن:
"برو... لمس کن..."
چشمانت روی بدنش قفل شد نه فقط نگاهش کردی بلکه با عطشی فروخورده اون رو با چشمهات بلعیدی و اون… انگار عطشت رو از فرسنگها فاصله حس کرده بود نیملبخند وسوسهانگیزش برق خاصی که در نگاهش بود و تن داغ و برهنهاش که زیر نور مثل تندیسی از شهوت میدرخشید.
تو با لباس ورزشی کمی باز و عطری که خوب میدونستی دیوونهاش میکنه آروم به سمتش قدم برداشتی نه برای بوسه نه برای حرف برای تسلیم شدن… برای شعلهور شدن در آتیشی که مدتهاست درونت رو بلعیده
هوای باشگاه خنک بود اما بدنت از درون شعله میکشید شاید بهخاطر نگاهت که بیوقفه روی کمر برهنهی جونگکوک میلغزید قطرات عرق بهآرومی روی عضلات تراشخوردهاش سُر میخوردن ستون فقراتش مثل یه اثری هنری در قاب نور و سایه میدرخشید
بدون اینکه بدونه دستهای خیسش رو در موهاش فرو برد و عقب کشید همون لحظه عضلات پشتش منقبض شدن و تو...لرزشی نرم درونت حس کردی از لحظهای که باهاش آشنا شدی میدونستی این مرد میتونه با یه حرکت ساده، دنیات رو زیر و رو کنه،
بهسمتش قدم برداشتی، آروم و بیصدا انگار پاهات دیگه از تو فرمان نمیگرفتن نفس عمیقی کشیدی بوی عرق تنش، بوی زندهی مردانگی، ترکیبی از عزم و عطری آشنا... عطری که همیشه آرامشت رو میربود.
+ جونگکوک...
اسمش رو آهسته زمزمه کردی اون برگشت نگاهش در نگاهت قفل شد لبخند گرمی روی لبش نشست
+ زود تموم میکنی؟
صدات کمی لرزید
لبخندش پررنگتر شد دستش رو دور کمرت حلقه کرد و تو رو به خودش چسبوند زیر گوشت زمزمه کرد:
_ برای تو همیشه وقت دارم، عشق من.
بدنت هنوز از دیدن عضلات سفت و انحنای تنش داغ بود جونگکوک برگشت سینهی خیسش برق میزد نگاهش... اوه اون نگاه مثل آتیشی آهسته زیر پوستت میخزید
قبل از اینکه چیزی بگی نزدیک شد اونقدر که نفسهاش پوستت رو لمس کرد.
_ تو نباید با این نگاه گرسنهات بیای باشگاه صداش بم بود و خشدار ترکیبی از خستگی و عطش
_ باعث میشی همهی تمرکزم بهم بریزه…
دهانت نیمهباز موند اما قبل از حرف زدن دستان داغش روی کمرت نشستن با یه حرکت، تو رو به خودش چسبوند بدنات به بدن داغش فشرده شد گرمای این تماس مثل جرقهای برق از سر تا پاهات دوید
+ جونگکوک…
صدات آروم و لرزون بود اما اون دیگه منتظر نموند لبهاش آروم به گردنت نزدیک شدن با نرمی شعلهواری نوازشت کرد گاهی لب، گاهی دندون، گاهی حتی حرصی پنهان دستانش بالا اومدن تو چشم بستی خودت رو رها کردی… در آغوش مردی که حالا فقط همسرت نبود تجسم تموم شبهای تبدار خاموش تو بود
صدای نفسهای داغ و نزدیکش در گوشت پیچید:
_ تو کاری میکنی که بخوام همهچی رو همینجا شروع کنم… حتی اگه وسط باشگاه باشه
نفسنفس میزدی قلبت، تنات، هر وجب از وجودت فقط یه چیز رو میخواست فقط اون.
امیدوارم از خوندن این ایمجین داغ و جذاب لذت برده باشین ❤️🔥
لایک و کامنت بزارید حمایتم کنید و اینکه خوشحال میشم نظرتون رو تو کامنت ها بخونم پس واسم بنويسد
بوس بهتون خوشگلا😉💋
"برو... لمس کن..."
چشمانت روی بدنش قفل شد نه فقط نگاهش کردی بلکه با عطشی فروخورده اون رو با چشمهات بلعیدی و اون… انگار عطشت رو از فرسنگها فاصله حس کرده بود نیملبخند وسوسهانگیزش برق خاصی که در نگاهش بود و تن داغ و برهنهاش که زیر نور مثل تندیسی از شهوت میدرخشید.
تو با لباس ورزشی کمی باز و عطری که خوب میدونستی دیوونهاش میکنه آروم به سمتش قدم برداشتی نه برای بوسه نه برای حرف برای تسلیم شدن… برای شعلهور شدن در آتیشی که مدتهاست درونت رو بلعیده
هوای باشگاه خنک بود اما بدنت از درون شعله میکشید شاید بهخاطر نگاهت که بیوقفه روی کمر برهنهی جونگکوک میلغزید قطرات عرق بهآرومی روی عضلات تراشخوردهاش سُر میخوردن ستون فقراتش مثل یه اثری هنری در قاب نور و سایه میدرخشید
بدون اینکه بدونه دستهای خیسش رو در موهاش فرو برد و عقب کشید همون لحظه عضلات پشتش منقبض شدن و تو...لرزشی نرم درونت حس کردی از لحظهای که باهاش آشنا شدی میدونستی این مرد میتونه با یه حرکت ساده، دنیات رو زیر و رو کنه،
بهسمتش قدم برداشتی، آروم و بیصدا انگار پاهات دیگه از تو فرمان نمیگرفتن نفس عمیقی کشیدی بوی عرق تنش، بوی زندهی مردانگی، ترکیبی از عزم و عطری آشنا... عطری که همیشه آرامشت رو میربود.
+ جونگکوک...
اسمش رو آهسته زمزمه کردی اون برگشت نگاهش در نگاهت قفل شد لبخند گرمی روی لبش نشست
+ زود تموم میکنی؟
صدات کمی لرزید
لبخندش پررنگتر شد دستش رو دور کمرت حلقه کرد و تو رو به خودش چسبوند زیر گوشت زمزمه کرد:
_ برای تو همیشه وقت دارم، عشق من.
بدنت هنوز از دیدن عضلات سفت و انحنای تنش داغ بود جونگکوک برگشت سینهی خیسش برق میزد نگاهش... اوه اون نگاه مثل آتیشی آهسته زیر پوستت میخزید
قبل از اینکه چیزی بگی نزدیک شد اونقدر که نفسهاش پوستت رو لمس کرد.
_ تو نباید با این نگاه گرسنهات بیای باشگاه صداش بم بود و خشدار ترکیبی از خستگی و عطش
_ باعث میشی همهی تمرکزم بهم بریزه…
دهانت نیمهباز موند اما قبل از حرف زدن دستان داغش روی کمرت نشستن با یه حرکت، تو رو به خودش چسبوند بدنات به بدن داغش فشرده شد گرمای این تماس مثل جرقهای برق از سر تا پاهات دوید
+ جونگکوک…
صدات آروم و لرزون بود اما اون دیگه منتظر نموند لبهاش آروم به گردنت نزدیک شدن با نرمی شعلهواری نوازشت کرد گاهی لب، گاهی دندون، گاهی حتی حرصی پنهان دستانش بالا اومدن تو چشم بستی خودت رو رها کردی… در آغوش مردی که حالا فقط همسرت نبود تجسم تموم شبهای تبدار خاموش تو بود
صدای نفسهای داغ و نزدیکش در گوشت پیچید:
_ تو کاری میکنی که بخوام همهچی رو همینجا شروع کنم… حتی اگه وسط باشگاه باشه
نفسنفس میزدی قلبت، تنات، هر وجب از وجودت فقط یه چیز رو میخواست فقط اون.
امیدوارم از خوندن این ایمجین داغ و جذاب لذت برده باشین ❤️🔥
لایک و کامنت بزارید حمایتم کنید و اینکه خوشحال میشم نظرتون رو تو کامنت ها بخونم پس واسم بنويسد
بوس بهتون خوشگلا😉💋
- ۶.۸k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط