یه بار یه ارمی میرفته دیداره تهیونگ و اونجا دفترچه خاطراتش رو نشون تهیونگ داده
نوشته بود:( تنها آرزوی من اینه که تهیونگ و ببینم و من سرطان دارم و سه ماه بیشتر زنده نیستم)
تهیو اونجا گریهاش میگیره و وقتی اعضا ازش میپرسن چرا گریه میکنی؟
اونم ماجرارو براشون تعریف میکنه و همه گریهشون میگیره
نوشته بود:( تنها آرزوی من اینه که تهیونگ و ببینم و من سرطان دارم و سه ماه بیشتر زنده نیستم)
تهیو اونجا گریهاش میگیره و وقتی اعضا ازش میپرسن چرا گریه میکنی؟
اونم ماجرارو براشون تعریف میکنه و همه گریهشون میگیره
- ۹۸۱
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط