میدانی بعضی رفتنها مثل خاموش کردن یک شمع نیستند مث

می‌دانی... بعضی رفتن‌ها مثل خاموش کردن یکـ شمع نیستند؛ مثل گذاشتن یکـ شمع روشن در اتاقی که پنجره‌اش باز استــ. باد دیر یا زود می‌وزد. و ما، خوبـ می‌دانستیمـ این باد بالاخره می‌وزد.
من هنوز دوستتـ دارمـ.
تو همـ هنوز دوستمـ داری.
اما دوستـ داشتن همیشه برای ماندن کافی نیستـ.

تو شبیه دریا بودی برای من. آرامـ، بی‌انتها، بی‌دلیل.
من بارها در تو غرق شدمـ و هر بار با امید زنده ماندمـ.
تو اما همیشه می‌دانستی که من ماهی این آبـ نیستمـ،
فقط مسافری بودمـ که به دریا دل بستـ…
و حالا باید برومـ، پیش از آن‌که غرق شومـ.

ما هر دو هنوز همـ آن‌قدر عاشقیمـ که نتوانیمـ همـ را ببینیمـ در حال خاموش شدن. این‌ستـ تراژدی‌اش.
این‌که عشق هنوز هستـ، اما ماندن‌مان مثل نگه داشتن یکـ پروانه در مشتـ استـ. می‌میرد اگر فشار بدهی.
و تو،
زیباتر از آنی که در مشتـ کسی بمیری.

بیا وانمود کنیمـ این جدایی یکـ اتفاق ساده استـ.
مثل گمـ شدن کتابی که دیگر نمی‌توانی پیدایش کنی اما هنوز بوی کاغذهایش را به‌خاطر داری.
من از اینجا می‌رومـ، با قلبی که هنوز پر از توستـ.
و تو آنجا بمان، با چشمانی که هنوز وقتی به من فکر می‌کنند، لبخند کوچکی گوشه‌شان می‌لرزد.

اگر روزی باران گرفتـ، و دلتـ تنگـ شد برای صدایمـ…
یادتـ باشد، من همـ همان شبـ،
زیر همان باران،
به تو فکر می‌کردمـ.... 🍃💚

#صرفا_یه_پستــ_فقط... 🍃💚
دیدگاه ها (۱۰)

پرسید به خودت افتخار میکنی؟گفتم:بسیار... گفت:چطور ؟ گفتم:چون...

همیـشه یـک نفـر را داشـته بـاشـید کـه وقتـی از زمـین و زمـان...

آدما رو از زندگی نترسونیدمدامـ به همـ نگید:«دیدی بهتـ گفتمـ؟...

دوست عجب امنیت خوبی ست …میتوانی با او خودِ خودت باشی …میتوان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط