.
.
.
رّوزی گر دل تو به جسارت رفتن افتد،
که مانده‌ام به غمِ ترک کردنت گرفتار…

وّ تو مرا برده‌ای، شبیه بنده‌ای،
که بی‌نگاه تو راهی ندارد، ای دل‌دار…

نّور نگاهت همان است که ماه و خورشید را عاشق کرد،
اما خدا ماه‌گرفتگی و خورشیدگرفتگی آفرید تا گاهی هم را ببینند…

یّک روز چه سود؟ رسیدنت همیشه رنگ محال دارد،
کّاش می‌شد فاصله‌ی ما کوتاه شود و درد عشق پایان یابد…

اّما چه سود؟ هیچ‌کس نفهمید چگونه ماندم،
میان رفتن و ماندن، میان صبر و هراس شبِ بیمار…
-merlin-
-My own handwriting-
دیدگاه ها (۲۸)

دیل نسبت؟ با همون دو سه نفری که نسبتمم؟ دیل بزنم عالیهههه نه...

منم آرزومه یکی انقدر دوسم داشته باشه که بگه: من آنقدر روت حس...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط