روز را به امید دیدارت آغاز
وشب را به حسرت نیامدنت ،پایان
این چنین است روزگار بی تو
چه وقت هایی که حسرت آغوشت
می شود نغمه خوانی نیمه شب ها
نمی دانم بازی روزگار چون می گذرد
نمی دانم آیا بهار خواهد آمد؟
بلبل نغمه سرایی خواهد کرد ؟
صدای اب وابادانی در گوش شب
خواهد پیچید ؟
یا باز هم دل گویه ها در دل زمان مدفون
خواهد شد
شاید ندانی اما دلتنگی گوشه
کوچکی از
روز گار بی تو بودن است
داغ آنجاست که می دانی
هر چه قدر هم صبوری کنی
صبرت را پاداشی نیست
وپاییز وزمستان تنها
فصل های زندگیت خواهند ماند ...🦋🦋


گجن خیر اولسون نازلی جیران بالام🫂
دیدگاه ها (۰)

در خانه ی دلجز تو کسی را ننشاندمدر دلم نیست به جز عهدِ تو پی...

هر برگِ گل از شبنم رخسار تو لبریز هر صبــــح مرا آیه‌ای از...

چگونه شرح دهم دل تنگی سلول به سلول تنم راتنهایی و این درد و ...

💞او دࢪ‌ دݪ‌ُ و..ما دࢪ‌ طݪبش ڪوے‌ بہ ڪوے‌...🦋🦋غروبت دلنواز مح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط