گلایه ای نیست اگر تنهاییم

گلایه ای نیست اگر تنهاییم...
حرفی نداریم بزنیم وقتی کسی که می گفت:
بدون تو یک آب خوش از گلویم پایین نمی رود...
حالا کنار یک نفر دیگر با خیال راحت دارد زندگی میکند...
کار ما از گلایه، شکایت و قرص های اعصاب گذشته...
فقط یک گوشه ، خیلی آرام و صبور مثلا نفس می کشیم و ادا در می آوریم که خدا را شکر خوبیم...
اما گاهی وقت ها میان خلوت خودمان بعضی از سوال ها حسابی نفسمان را می گیرد که حالا کجاست؟
چکار می کند؟
برای کدام از خدا بی خبری با صدای بلند می خندد و عشوه می آید؟
گاه گاهی به من و گذشته مان فکر میکند یا نه؟
خلاصه که خودخوری میکنیم و روز به روز موهایمان سفیدتر می شود...

آدم است دیگر ، دوست دارد سر خودش شیره بمالد و مدام برود به کوچه علی چپ...
اما حقیقت همین است که نه به یادمان هستند و نه قلبشان هنوز برای ما می تپد ، که اگر همینطور هم باشد دیگر فایده ای ندارد عزیز من...
باید قبول کنیم ، ما خیلی وقت است از یاد رفته ایم!
دیدگاه ها (۸)

یک گوشه نشسته ای و برای کسی غصه میخوری که حالا معلوم نیست کج...

قسمت غم انگیز تنهایی، "بی‌پناهی" است. این‌که یک شب، یک روز، ...

بعضی وقت ها میان بحث ها و غرورتان مراقب حرف هایی که می زنید ...

دارم به تو فکر نمی کنم . اصلا حواسم به تو نیست. دارم به عکسه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط