سوبین تو لایوش درمورد سخنرانیش توی یونیسف و اینکه استرس داشته صحبت میکنه:
🐰: یه چیزی که خیلی قدردانش بودم اینه که قبل از سخنرانی یونیسف خیلی خیلی استرس داشتم، واسه همین به نامجون هیونگ پیام دادم و گفتم: "هیونگ، دارم میرم اونجا و خیلی میترسم."
🐰: حدود نیم ساعت قبل از سخنرانی، نامجون هیونگ یهدفعه زنگ زد و گفت: "فایتینگ! یه ویدئو هست که هر وقت من میترسم میبینمش، برات میفرستم." و همون لحظه برام فرستاد.
🐰: اون گفت: "آدمایی که اونجان قرار نیست استرس داشته باشن، اونا قراره راحت و ریلکس نگاهت کنن. فقط تویی که استرس داری، پس تو هم ریلکس باش و انجامش بده." بعد که فکر کردم دیدم راست میگه! واقعاً انگار فقط من بودم که استرس داشتم؛ اونجا فضا خیلی سبکتر و شادتر از چیزی بود که فکر میکردم، و به خاطر تشویق هیونگ تونستم دلم قرص باشه
🐰: شب قبلش انقدر استرس داشتم که تا 5-6 صبح خوابم نبرد چون قلبم خیلی تند میزد.
🐰: خیلی وقت بود اینجوری نگران نشده بودم.
🐰: ولی خب آخرش همهچی خوب پیش رفت، پس عالیه
#RM
🐰: یه چیزی که خیلی قدردانش بودم اینه که قبل از سخنرانی یونیسف خیلی خیلی استرس داشتم، واسه همین به نامجون هیونگ پیام دادم و گفتم: "هیونگ، دارم میرم اونجا و خیلی میترسم."
🐰: حدود نیم ساعت قبل از سخنرانی، نامجون هیونگ یهدفعه زنگ زد و گفت: "فایتینگ! یه ویدئو هست که هر وقت من میترسم میبینمش، برات میفرستم." و همون لحظه برام فرستاد.
🐰: اون گفت: "آدمایی که اونجان قرار نیست استرس داشته باشن، اونا قراره راحت و ریلکس نگاهت کنن. فقط تویی که استرس داری، پس تو هم ریلکس باش و انجامش بده." بعد که فکر کردم دیدم راست میگه! واقعاً انگار فقط من بودم که استرس داشتم؛ اونجا فضا خیلی سبکتر و شادتر از چیزی بود که فکر میکردم، و به خاطر تشویق هیونگ تونستم دلم قرص باشه
🐰: شب قبلش انقدر استرس داشتم که تا 5-6 صبح خوابم نبرد چون قلبم خیلی تند میزد.
🐰: خیلی وقت بود اینجوری نگران نشده بودم.
🐰: ولی خب آخرش همهچی خوب پیش رفت، پس عالیه
#RM
- ۱.۶k
- ۱۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط