گفت برو سیاهی

گفت: برو سیاهی!
گفتم: چهره ام را بشویم یا تقدیرم را؟!
گفت: تقدیر را
گفتم: تقدیرم سپید است؛
«چشم ها را باید شست»
تا کبود خرقه باورتان
برتن احساس زمین، ننگ نماند.

#نژادپرستی #نژادپرست #نژاد_پرست_نباشیم
#نژاد_پرستی #خود_برتر_بینی #ژن_برتر
#تژاد_برتر
.
.
.
#بخوان_شعر_سخن_ناب
دیدگاه ها (۱۰۶)

در من کوچه ای استکه با تو در آن نگشتمسفری استکه با تو هنوز ن...

پنج شنبه که می شودثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهدو عده ای...

آدمهایی که محبت میکنند کمیابند ، آدمهایی که قدر محبت را میدا...

می‌دونی وقتی دو تا آدم از دست هم عصبانی هستند سر هم فریاد می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط