گریزی می‌زنم به خیال
تا فراموش کنم ضربه‌های سخت و کاریِ روزگار را...
گریزی می‌زنم تا رویاها پناه من باشند، که پناه می‌برم به خیال از شر خاطرات کوبنده و واقعیت‌های آزاردهنده.
پناه می‌برم به خیال از شر هرآنچه که نه امکان کنترل آن را دارم و نه یارای تحملش را.
گریز می‌زنم به جهانی که نیست، از شر جهانی که هست، اما آنگونه که باید نیست.
گریز می‌زنم به سلول به سلول سیارات ناشناخته و اتم به اتم از هم گسسته می‌شوم در فضای بی‌کران آرامش.
که رها و آرام و بدون فکر، با بال‌های خیالم پرواز می‌کنم و خودم را تا امن‌ترین جزیره و دنج‌ترین سرزمین می‌رسانم.
و پناه می‌گیرم زیر آسمانی که نیست،
در سرزمینی که نیست
در جهانی که نیست...
و تنفس می‌کنم هوای آزادی را
من حالم خوب است
من می‌خندم
من آرامم
خوبم و می‌خندم و آرامم به بال‌های خیال...

چالوس , سد ذوات

#نرگس_صرافیان_طوفان
#چالوس #شب_بخیر #پل#طبیعت_شمال#طبیعتگردی
دیدگاه ها (۰)

و تو باید یک نفر را داشته باشی که آرامِ جانِ بی‌قرارت باشد.ب...

تاریخ‌های خاصیدر زندگی همه ما وجود دارند کههر چقدر همکارهای ...

قوی باشمن به تو میگویم که قوی باشی و میدانم که گاهی کلمات، و...

تهِ تهِ همه ی نا امیدی هانداشتن ها، نخواستن ها،نبودن ها، و ب...

می رقصم در دل آوار،می خندم در دل سختی این از خوشحالی نیست؛بل...

عشق غیر منتظره پارت14 ( خودم قاطی کردم)

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط