چیزی ندارم تا به استقبال شب های بلند بروم شب های بلند حر

چیزی ندارم تا به استقبال شب های بلند بروم. شب های بلند حرف ها را کوتاه می کنند و آدم کم می آورد در برابر این ساعت های ساکت و بهت زده ی روی دیوار. دیگر زل زدن به آسمان از پشت پنجره ی بخار گرفته هم کاری از پیش نمی برد. پاییز تمام ستاره هایش را جایی پنهان کرده که دست هیچ کدام از ما به آنها نمی رسد. شاید تنها کاری که می توانی بکنی این باشد که لبخند بزنی، نفسی از قلبت بکشی و بگذری. دستانت را از جیبت بیرون بیاوری و یک نفس عمیق بکشی. شاید یک سلام بتواند دل گرمت کند. آن هم در گیر و دار این فراموشی های واگیردار. گاهی تنها یک سلام می تواند شروع معجزه باشد. امتحان کن...
#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

دلم برای ریل های قطار می سوزد. فشار آن همه قطار پر از ازدحام...

سلام 😊✋صبـح زیباتون بخیـر ☕️🌸🍃دوشنبـه از راه رسیـد ...🌸🌧امی...

با شعر ِتازه داغِ دلم تازه می شودحرفی به جز سکوت، کماکان صلا...

دلم پر بود و دستانم همیشه خالیِ خالیستخدایا یا تهی کن یا برا...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

آمـدم گلایه کنم، گفتند:- کم نـق بزن، بقیه هم زندگی و بدبخـتی...

شاگرد انتقالی پارت ۶۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط