فرضکن آتش به فرمان پر پروانه باشد

فرض_کن آتش به فرمانِ پرِ پروانه باشد
پاسبان‌ها مِی فروش و پادگان میخانه باشد

فرض کن از آهِ ما آتش به ریشِ ظالم افتد
عصر او پایان بگیرد، قصرِ او ویرانه باشد

روزگاری آرمانی را تصور کن که در آن
عهدها محکم بماند، قول‌ها مردانه باشد

چشم‌هایت را ببند و تن به او بسپار، هر چند
آنکه می‌بوسد لبت‌ را با غمت بیگانه باشد

شربتِ مسموم خوردن، بهتر از لب تشنه مردن
نوش جان کن گر چه شاید زهر در پیمانه باشد

سال‌ها در گوشِ مردم قصه‌ی موعود خواندند
من که باور کردم اما، وای اگر افسانه باشد!!!

#بخوان_شعر_سخن_ناب
دیدگاه ها (۳)

ندیدم در این عالم چراغی تا ابد سوزد کمی بر خویشتن بنگر بخوان...

دلت کـه گرفته باشد…با صدای ترانه کـه هیچ…با صدای دست فروش دو...

مَنم منم مجنون بی لیلا که بی عشق عاشقو تنهاکه در اعماق رویاه...

#سعدی #شعر #شعرا #بخوان_شعر_سخن_ناب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط