دلم میخواست برگردم به همان عصر تابستانی که داشتم توی حیاط

دلم میخواست برگردم به همان عصر تابستانی که داشتم توی حیاط و زیر درخت با حلزونها بازی میکردم
و من نگران هیچ چیز نبودم

به همان عصر پنجشنبه
که جوجه ام را توی باغچه خاک کرده بودم و داشتم
با تکه ای از چادر مامان
و چند تا گل پرپر
برایش مزار می ساختم.

به همان صبحی که انار دانه کرده بودم و زودتر از همه بیدار شده بودم تا آتاری بازی کنم.

دلم میخواست برگردم به روزهایی که همه چیز خوب بود و من هیچ ایده ای از مشکلات و دغدغه های بیشمار در ذهنم نداشتم و طلوع آفتاب پیام آور یک روز جدید برای بازی کردن و افتتاح قله های تازه ی بی پروایی و شیطنت بود
#عاشقانه
#amd_msn11
دیدگاه ها (۱۰)

#طنز😅#amd_msn11

میشنوی صدای محرم را؟ این حسین است که ما را میخواند این حسین ...

خدای مهربون همیشه و در همه حال با ما حرف میزنه و ما فقطباید ...

#طنز😅#amd_msn11

قهوه تلخ پارت ۴۵با ریوتا خواستیم برگردیم که اسم منو صدا زدند...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط