دی به رهش فکنده‌ام طفل سرشک دیده را

در کف دایه داده‌ام کودک نورسیده را

بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد

کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را

از لب شکرین او بوسه به جان خریده‌ام

زان که حلاوتی بود جنس گران خریده را

گر به سر من آن پری از سر ناز بگذرد

بر سر راهش افکنم پیرهن دریده را

پرده ز رخ گشاده‌ای ، داد کرشمه داده‌ای

داغ دگر نهاده‌ای لالهٔ داغ دیده را

دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو

زخم دگر چه می‌زنی صید به خون تپیده را

چشم سیاه خود نگر هیچ ندیده‌ای اگر

مست کمین گشاده را، ترک کمان کشیده را

زهر اجل چشیده‌ام تلخی مرگ دیده‌ام

تا ز لبت شنیده‌ام قصهٔ ناشنیده را

هیچ نصیب من نشد از دهنش صدیقیا

چون به مذاق بسپرم شربت ناچشیده را...🦋🦋

دلتنگتم بورکِ شیرینم❤🌹

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیداز چین طرهٔ او فتنه‌ها ...

لبخندت که می‌رسد،صبح،رنگ می‌گیردو روزبی‌آنکه بخواهدشبیه تو م...

اجازه هست بگویم که بی‌قرارِ توأم؟تویی قرارِ دل من ، تویی تو ...

با نگاهم چشم هایت را زیارت میکنمچشم می بندم تو را در دل عباد...

یا که به راه آرم این #صید دل رمیده رایا به رهت سپارم این #جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط