مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

Alone in the night

خاطره ارسالی:
سلام رفقا این داستان برا ۵.۶ ماه پیشه و همین خونمون.
من محمدرضاهستم ۱۸سالمه من بزرگ شده تهران هستم ولی شغل پدرم کرج  بود مجبور شدیم بیام کرج 
ما الان ۸ ماهی هست تو این خونه زندگی می‌کنیم
خونه ما ویلایی هست  ۲۰۰ متر با حیاط و با انباری  یه اتاق داره و انباری هم زیرشه و از پنجره اتاق میشه حیاط رو کامل دید و راه پله انباری هم ۳‌.۴ تا پله هست دید
انباری خیلی بد از اولشم حس خوبی بهش نداشتم  یه انباری قدیمی متراژ۲×۴ارتفاع ۲.۵ متری داره
یه شب هوا داشت کم کم تاریک میشد من نمیدونم چرا رفتم انباری نگاه کنم رفتم داخل انباری یه کمد قدیمی بود درشو باز کردم یه سنگ دیدم مثل نگین انگشتر  سنگش مشکی  حدید بود روش یه عداد و یه شکل های نوشته یود من‌ خوشم اومد فکرکردم عتیقه چیزی هست برداشتم گزاشتم تو کشوم آقا شب شد من تو گوشی بودم ساعت ۲ اینها بود من یه لحضه یه حس سنگینی بهم دست داد انگار یه نفر سنگین نگام میکنه برگشتم دیدم یه پیرزنه زشت زشت با یه چشم داره از لبه پنجره نگاه میکنه میخنده من از حال رفتم همون لحضه ولی احساس نمیکردم واقعی باشه نمیدونم چی شد بعد چندیقه چشمام باز  شد ولی نمیتونستم حرف بزنم نفهمیدم چجوری  پاشدم رفتم اون اتاق خابیدم
صبح بیدارشدم یکم ترسیده بودم  نمیدونستم خاب بود کابوس بود چی بود اصلا
آقا شب بودد موقع خاب بود من یه لحضه پنجره نگاه کردم دیدم یه دست هست چروکه اصلا ریدم چندباری برداشت گزاشت دستشو یه شب دیگه خاب بودم یدفعه احساس می‌کردم یتفر  از پست بیشگونم مگیره برگشت دیدم کسی نیست دوباره خابیدم 
ایندفعه از پشت محکم بغلم کرد ضربانم تند تند میزد صدام درمیومد نمیتونستم حرف بزنم  من نفهمیدم چی شد خابم برد صبح بیدار شدم انگار قفس سینم درد میکرد و یادم قضیه افتادم باخودم فکرکردم گفتم نکنه برا اون سنگس
سنگه رو برداشتم  بردم گزاشتم سرجاش
گفتم این شب هم اتاقم میخابم اگه چیزی شد به خانواده اطلاح میدم از اون موقع دیگه هچی اتفاقی نیفتاد برام  و قضیه رو به بابام گفت رفتیم سنگ نشونش بدم نبود وکسی باور نکرد ولی مهم نیست از آیت خوشحالم دیگه پیرزنه رو ندیدم...
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
#دنیای_فانتزی_ویسگون
#FantasyWorldWisgoon
#فانتزی #کیوت #بامزه
#رویایی #زیبا #جادویی
#شب #ترسناک
دیدگاه ها (۶۰)

Look and laugh

Couple in Valentine

Ancient Egypt

Luxury Architecture

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

ازدواج از روی اجبار۲ ادامه پارت۱۲

عشق سرد ۱۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط